((غروب))
آواز شبی غمــگین ، از نای غــــــروب آیـد
از کنـج افـق ســـــوز و آوای غــــــروب آیـد
صــد شــکوه کنــد ایـن دل ، از داغ جدائیها
آهی کشــد ایـن دل تـا،سیمای غـروب آیـد
چون هق هق تنهایی،با ساز غمی سنگین
در حجم سـکـوتی از، دنیـــــــای غـروب آیـد
دریـای غمی پنــــهان ، در دشت فـراق آخر
بـا مـوج کبـــــــودی از ، دریـای غـروب آیـد
من رنج رخی زردم ، درقـاب سـکوتی سـرد
تـا راز گلی خنــــــدان ، همــپای غـروب آید
نقشی کشم از رویش، بر بـوم خیــال اینک
در دیـده مـن نقشــی ، همـتای غـروب آیـد
از بنـــد غمش ایـن دل، مستانه«رها»گردد
بـر پـای نگاهم چون ، امضــای غـروب آیـد
بهروز رها